آیا میدانستید که سالانه ۸۶ میلیون نفر به جمعیت جهان اضافه می شود ؟
آیا میدانستید که رود دجله به خلیج فارس میریزد ؟
آیا میدانستید که خلیج فارس ۵۰۰ هزار سال قدمت دارد ؟
آیا میدانستید که مساحت خیلج فارس ۲۴۰ هزار کیلومتر مربع میباشد ؟
آیا میدانستید که وزن کوه یخی متوسط الحجم ۲۰ میلیون تن است ؟
آیا میدانستید که ۱۳۰۰ کره زمین در سیاره مشتری جای می گیرد ؟
آیا میدانستید که آمار زنان گمشده چینی به ۴۴ میلیون نفر می رسد ؟
آیا میدانستید که در جهان حداقل ۳۰۰ هزار نفر زندانی عقیدتی وجود دارد ؟
آیا میدانستید که در دنیا ۲۷ میلیون برده وجود دارد ؟
آیا میدانستید که در نبردهای مسلحانه سراسر جهان ۳۰۰ هزار سرباز کودک در حال جنگیدن هستند ؟
آیا میدانستید که ارزش مالی بازار فروش فیلم های پورنوگرافی در آمریکا ده میلیارد دلار برآورد می شود ؟
آیا میدانستید که هرانگلیسی روزانه بطور متوسط ۳۰۰ بار در محوطه تحت پوشش دوربین های مدار بسته قرار میگیرد؟
آیا میدانستید که ۱۲۰ هزار زن و دختر جوان هر سال به خریدارانی در اروپای غربی فروخته می شوند ؟
آیا میدانستید که هر عدد میوه کیوی که بوسیله هواپیما از زلاند نو به انگلستان حمل می شود، پنج برابر وزن خود گاز گلخانه ای به جو زمین اضافه می کند ؟
آیا میدانستید که احتمال بروز مشکلات روانی در فرزندان خانواده های فقیر، سه برابر بیشتر از احتمال بروز همین مشکلات در کودکان خانواده های مرفه می باشد ؟
آیا میدانستید که در مصر باستان افراد روحانی تمام موهای بدن حتی ابروها و مژههای خود را میکندند ؟
آیا میدانستید که کوتاهترین جنگ در سال ۱۸۹۶ بین زانزیبار و انگلستان در گرفت که ۳۸ دقیقه طول کشید ؟
آیا میدانستید که ۷۰ درصد نفت استخراجی خاورمیانه از کانال سوئز می گذرد ؟
آیا میدانستید که کشور بلغارستان از نصف استان کرمان هم کوچکتر است ؟
آیا میدانستید که نام پایتخت قرقیزستان بیشکک است و مساحت آن از استان کرمان هم کمتر است ؟
آیا میدانستید که اندونزی چهارمین کشور پرجمعیت دنیا بعد از چین و هند و آمریکا می باشد ؟
آیا میدانستید که تا قرن پنجم میلادی متوسط عمر مردم اروپا از سی سال فراتر نمیرفت ؟
آیا میدانستید که در شیلی منطقه ی صحرایی وجود دارد که هزاران سال است در آن باران نباریده است ؟
آیا میدانستید که طول عمر مردم سوئد و ژاپن از دیگر ملل جهان بیشتر است ؟
آیا میدانستید که زمین از حیث بزرگی پنجمین و از حیث فاصله با خورشید، سومین سیاره منظومه شمسی است ؟
آیا میدانستید که ۶۰ درصد از ماهواره های جهان نظامی و ۴۰ درصد بقیه غیر نظامی است ؟
آیا میدانستید که در ۷۵% از خانواده های آمریکایی زنان مسئول رسیدگی به امور مالی منزل هستند ؟
آیا میدانستید که بزرگترین سوسمارهای جهان در رودخانه سرباز در سیستان و بلوچستان ایران است ؟
آیا میدانستید که اردنی ها چاق ترین مردمان دنیا هستند، ۷۵٪ از خانم ها و ۶۰ ٪ آقایون اردنی چاق هستند ؟
آیا میدانستید که ۳۰ برابر جمعیتی که امروزه بر روی کره زمین است در زیر خاک مدفون اند ؟
آیا میدانستید که چین بیشتر از هر کشوری همسایه دارد، چین با ۱۳ کشور هم مرز است ؟
آیا میدانستید که مساحت سطح کره زمین ۵۱۵ میلیون کیلومتر مربع است ؟
آیا میدانستید که اگر ۳ قاره آسیا و آمریکا و آفریقا را به هم وصل کنیم ایران در مرکز جهان است ؟
آیا میدانستید که سطح شهر مکزیک سالانه ۲۵ سانتیمتر نشست میکند ؟
آیا میدانستید که ۸۵% گیاهان در اقیانوس ها هستند ؟
آیا میدانستید که استخوان ران انسان قوی تر از بتن هستند ؟
آیا میدانستید که آب گرم از آب سرد سریعتر یخ میبندد ؟
آیا میدانستید که نهنگ نمی تواند به عقب شنا کند ؟
آیا میدانستید که استرالیا تنها قاره بدون آتشفشان فعال است ؟
آیا میدانستید که آتش معمولا از سربالائی سریعتر حرکت می کند تا در سراشیبی ؟
آیا میدانستید که سنجاقک ها با داشتن ۶ پا نمیتوانند راه بروند ؟
آیا میدانستید که مردم بیشتر از حیوانات در آفریقا کشته میشوند ؟
آیا میدانستید که مینای دندان سخت ترین ماده در بدن شماست ؟
آیا میدانستید که امن ترین رنگ ماشین سفید است ؟
آیا میدانستید که انگور در ماکروویو منفجر میشود ؟
آیا میدانستید که پرده ونیزی در ژاپن اختراع شد ؟
آیا میدانستید که بنای تاج محل در هند به طور کامل از سنگ مرمر ساخته شده ؟
آیا میدانستید که عقرب زیر نور ماوراء بنفش میدرخشد ؟
آیا میدانستید که آمریکایی ها ۳۵۰۰۰ تن ماکارونی را در سال میخورند ؟
آیا میدانستید که اسیدهای معده موجود در معده مار می تواند استخوان ها و دندان ها را هضم کند ؟
آیا میدانستید که شما در موقع خواب کالری بیشتری میسوزانید تا تماشای تلویزیون ؟
آیا میدانستید که ما در طول زندگیمان ۱۸ کیلو پوست میاندازیم ؟
آیا میدانستید که هنگام صحبت کردن، برای بیان هر کلمه (۷۲) ماهیچه بکار گرفته میشود ؟
آیا میدانستید که سرعت رشد ناخن های مردان نسبت به زنان بیشتر است ؟
آیا میدانستید که دندانهای که رنگ شکری دارد نسبت به دندانهای که رنگ سفید دارد دیرتر خراب میشود ؟
آیا میدانستید که چین تولید کننده ۷۰% اسباب بازی های جهان است ؟
آیا میدانستید که در ۴۰۰۰ سال قبل، هیچ حیوانی اهلی نبود ؟
آیا میدانستید که نوکیا، نام محلی در جنوب فنلاند است که اسم شرکت نوکیا هم برگرفته از نام همین محل می باشد ؟
آیا میدانستید که مرد در قیاس با زن مىتواند حروف ریزترى را بخواند ولی شنوایى زن بهتر از مرد است ؟
آیا میدانستید که مروارید در سرکه حل می شود ؟
آیا میدانستید که یک پنجم اکسیژنی که مصرف می کنیم توسط مغز مصرف می شود ؟
آیا میدانستید که انسانی با عمر متوسط، بیش از ۱۶۳ میلیون لیتر هوا استنشاق می کند ؟
آیا میدانستید که تعداد دهانه های آتشفشان سطح مریخ چهار برابر ماه است ؟
آیا میدانستید که بیش از ۱۵ هزار نوع برنج وجود دارد ؟
آیا میدانستید که پر مصرف ترین دارو در جهان قرص آرام بخش "والیوم" است ؟
آیا میدانستید که در یک سانتی متر از پوست شما 12 متر عصب و 4 متر رگ و مویرگ وجود دارد ؟
آیا میدانستید که رشد کودک در بهار بیشتر است ؟
آیا میدانستید که برای اخم کردن باید 43 ماهیچه را بکار گیرید ولی برای لبخند زدن تنها حدود 17 ماهیچه بکار می افتد ؟
آیا میدانستید که هر دو هزار اخم، یک چروک بر روی صورت ایجاد می کند ؟
آیا میدانستید که در هر سال، یک انسان در حدود 6 میلیون و دویست و پنج هزار بار پلک می زند ؟
آیا میدانستید که یک انسان عادی روزانه یک لیتر بزاق دهان ترشح می کند که میزان آن در طول کل عمر او به 10 هزار گالن خواهد رسید ؟
آیا میدانستید که قلب یک انسان معمولی در بازه عمر او در حدود 3 میلیارد بار می تپد و 48 میلیون گالن خون را به رگ ها پمپاژ می نماید ؟
آیا میدانستید که اسبها در مقابل گاز اشک آور مصوناند ؟
آیا میدانستید که جوانترین پدر و مادر جهان یک زوج ۸ و ۹ ساله بوده اند ؟
آیا میدانستید که نخستین رمانى که توسط ماشین تایپ نوشته شد، تام سایر بود ؟
آیا میدانستید که ایرانی ها روزانه به طور متوسط حتی نصف استکان هم شیر نـمی نوشند ؟
آیا میدانستید که بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب می باشد ؟
آیا میدانستید که ایرانیان در آمریکا فرهیخته ترین افراد جامعه آمریکا هستند ؟
آیا میدانستید که مورچه ها هم شمردن بلدند و قدم هایشان را برای مسیر یابی می شمارند ؟
آیا میدانستید که مصرف زغال اخته از تنگی عروق خون جلوگیری می کند ؟
منبع:پرشین
نابینایان و کم بینایان تنها یک مدال گرفتند
با وجود موفقیت کلی ورزشکاران جانباز و معلول،
کاروان اعزامی ایران به لندن در یک بخش نتوانست
نمره قبولی بگیرد؛ ورزش های نابینایان و کم
بینایان!
در شرایطی که پیش از عزیمت ورزشکاران کشورمان
به بازی های پارالمپیک لندن، رویکرد کیفی به عنوان
اصلی ترین فاکتور برای اعزام ورزشکاران به لندن
اعلام شد و بر مبنای آن دوومیدانی با وجود کسب 25
سهمیه ورودی تنها با 16 ورزشکار در بازی ها شرکت
کرد، اما به نظر می رسید ​ ورزشکاران نابینا و کم
بینا از این مساله استثنا هستند.
سه دوومیدانی کار، شش جودوکار و تیم های گلبال
و فوتبال پنج نفره ورزشکارانی بودند که در مجموع
نتوانستند انتظارات را برآورده کنند. در این بین
ناکامی ورزشکاران نابینا و کم بینا از جودو آغاز
شد؛ جایی که جودوی ایران چهارسال پیش در پکن 2008
توسط سعید رحمتی صاحب مدال نقره شده بود و خسرو
گلکار، سرمربی تیم ملی بارها وعده کسب نتایج بهتری
را در بازی های لندن می داد، اما سعید رحمتی که از
او به عنوان بخت نخست مدال طلادر لندن نام برده می
شد در همان دور نخست وزن66 کیلو در کمتر از 5
ثانیه به دلیل خطای فنی بازنده شد تا این شکست
سرآغازی بر ناکامی کل تیم ملی جودو در کسب مدال
باشد. در ادامه هم محمدعلی شنانی، حمزه ندری، حامد
علیزاده، امیرحسن نتاج و هانی عساکره یکی پس از
دیگری از دور مسابقه ها کنار رفتند.
جالب آن​که سه ملی پوش جودو در دیدار رده بندی
و در یک قدمی کسب مدال برنز، از حریفانشان شکست
خوردند؛ شکست هایی که گلکار سرمربی تیم بعضا آنها
را ناشی از بدشانسی یا شتاب زدگی شاگردانش دانست،
اما به هر دلیل که بود جودو نتوانست انتظارها را
برآورده کند، انتظاراتی که خود کادرفنی، جودوکاران
و مسئولان فدراسیون ایجاد کرده بودند.
اما تیم ملی گلبال که به دلیل تائید نشدن کلاس
بندی دو نفر از بازیکنانش انتظار چندانی را متوجه
خود نکرده بود، با ارائه بازی های خوب در مرحله
گروهی جلب توجه کرد. البته همین تیم نیز در دور
حذفی 5 بر یک مغلوب فنلاند شد تا مطابق پیش بینی
های قبلی از کسب مدال بازبماند.
سومین تیم ناکام اعزامی فدراسیون ورزش های
نابینایان و کم بینایان تیم فوتبال پنج نفره بود.
این تیم هم با وجود ارائه بازی های قابل قبول در
مرحله گروهی، در نهایت نتوانست به مرحله نیمه
نهایی صعود کند و شانس کسب مدال را از دست داد.اما
سه دوومیدانی کار نابینا و کم بینا هم به لندن
اعزام شده بودند که از این سه نفر، هاجر تکتاز در
رده پنجم قرار گرفت و عرفان حسینی هم که یکی از
امیدهای کسب مدال در رشته پرتاب نیزه بود به عنوان
چهارمی بسنده کرد. در این بین تنها سجاد نیک پرست
بود که در ماده پرتاب نیزه موفق شد به مدال نقره
دست یابد.
نیک پرست درباره کسب این افتخار چنین اظهار
نظر کرد: تمرین زیادی برای کسب موفقیت در
پارالمپیک انجام داده بودم، خودم به مدال آوری
خوشبین بودم هرچند خیلی ها آن را باور نداشتند.
او ضمن خوشحالی از موفقیت ملی پوشان دوومیدانی
ابراز امیدواری کرد که چهار سال بعد در
ریودوژانیرو 2016 به مدال طلادست یابد.
روزنامه جام جم، شماره 3506 به تاریخ 21/6/91،
صفحه 11 (پرونده)
داستان انسان های استثنایی
از «دارن کنی» تا «سیامند رحمان»
نویسنده: وصال روحانی
بازی های پارالمپیک که جدیدترین دوره آن از هشتم
تا نوزدهم شهریور در لندن برگزار شد، همیشه قصه
کوشش خارق العاده انسان های تنها و مصمم و
ارزشمندی بوده که بر کاستی های چشمگیر جسمانی شان
فایق آمده و به مرزهایی نوین در توانایی انسانی
رسیده اند.
راه حرکت اکثر این ورزشکاران که به شکل های
مختلف معلول شده اند، در ظاهر و در بدو امر مسدود
بوده و فقط با همت ستودنی آنها باز شده و انگیزه
آنان حتی از انگیزه و توان آدم های سالم هم قوی تر
بوده و با همین سلاح کارساز توانسته اند از
غیرممکن ها، ممکن بسازند.
هر کسی وارد دنیای ورزشکاران معلول شده و صحبت
های آنان را شنیده و انگیزه ها و آرزوهای آنها را
فهمیده، شیفته این انسان ها شده و ارادتی عمیق به
آنها یافته است. کافی است ابتدا با دقت چگونگی
معلولیت ها و کاستی های آنان و مواردی را که این
آدم های مقاوم به نقطه کنونی کشانده است، ببینید و
چند و چون معلول شدن آنها و شدت و حدت آن را درک
کنید تا بتدریج در مسیر فهم کارهای بزرگ بعدی شان
قرار گیرید. برخی از زمان تولد با معلولیت ها همسو
و عجین بوده و بعضی بر اثر اتفاقات ناگوار همچون
تصادف ها در زندگی شان به این وضع دچار شده اند و
گروهی هم بر اثر بیماری یا عارضه ای سخت که سال ها
بعد از تولد دامان آنها را گرفته به جمع معلولان
پیوسته و سپس برای جبران و ترمیم این ضایعه ها و
رسیدن به بالاترین سطح کارایی خود وارد ورزش
قهرمانی شده و در این راه پایمردی ها کرده اند.
داستان های زندگی آنان و معلولیت هایشان شگفت
انگیز و وصف کوتاه دستاوردهایشان، مفید و راهگشا
است. لازم و کافی است که بدانید:
گربه نابهنگام
دارن کنی، دوچرخه سوار انگلیسی که در
پارالمپیک پکن برنده چهار مدال طلاشد و در لندن هم
موفق بود، در عمر پرماجرایش دو بار متحمل مصدومیت
های شدید در ناحیه سر و جمجمه خود شد. مرتبه نخست
زمانی رخ داد که در مسابقات دوچرخه سواری رده سنی
جوانان شرکت می کرد و بشدت از روی زین به زمین
افتاد و دفعه دوم موقعی بود که به عنوان حامل و
توزیع کننده شیر ناگهان یک گربه مقابل دوچرخه وی
سبز شد و او به قصد آسیب نرساندن به گربه بینوا
مسیرش را به سرعت کج کرد و باز با سر به زمین خورد
و سرش غرق در خون و بدنش بین شیشه شیرهای شکسته
رها شد، اما این دو واقعه تلخ بزرگ هم دارن کنی را
متوقف نکرد و او به مدد همت و عزم افسانه ای خود
تبدیل به یکی از برترین دوچرخه سواران دنیا و در
بین معلول ها بی همتا شد. ایده و فلسفه و توصیه
اکید پارالمپیک ها این است که از باقیمانده توان
تان و آنچه دارید به بهترین نحو استفاده کنید .
آنها به چیزی که در آدم ها در گذشته داشته و از
دست داده اند، کاری ندارند و فقط از شما می خواهند
که اینک با وجود هر عامل بازدارنده ای بدرخشید و
تنها به قدرت فعلی تان نگاه می کند.
مفهوم واژه شکوه
بنابراین نگاه پارالمپیک و مدیران آن مثلابه
لی پی یرسون است، همان سوارکاری که پاهایش در بدو
تولد قطع شدند و وی از کودکی روی ویلچر می نشسته و
حالااندوخته ای مشتمل بر 9 مدال طلای پارالمپیک در
رشته سوارکاری و در عرصه اسب سواری دارد و معنا و
مفهوم واژه شکوه است.
از سوارکاری به عرصه تیراندازی بروید تا مت
استوتزمن را بیابید که یک آمریکایی فعال در رشته
تیر و کمان است. او هیچ یک از دو دستش را دیگر در
اختیار ندارد و در نتیجه با پاهایش تیراندازی می
کند. او کمان را با پایش نگه داشته و با عضلات
صورت و دندان هایش زه را کشیده و تیر را به سمت
هدف رها می کند و چه مدال های متعددی که از این
طریق برده است.
خروج از یک یتیم خانه
به دوومیدانی می رویم تا تاتیانا مک فیدن را
پیدا کنیم که یک روسی الاصل تبعه آمریکاست. او
قدری بیش از 20 سال پیش در شرایطی به دنیا آمد که
حفره و خدشه ای آشکار در ستون فقراتش وجود داشت و
به واقع به طور مادرزادی معلول بود. تصور می شد وی
اصلازنده نماند و در یک یتیم خانه در گوشه ای از
روسیه بزرگ شد تا این که روزی یک تاجر زن ثروتمند
از راه رسید و وی را به فرزندی پذیرفت، امروز اما
پس از دو دهه، وی از بزرگان دوومیدانی معلولان در
جهان است و خیلی با چهره او آشنایند.
در دوومیدانی می مانیم تا از جانی پیکاک
بگوییم. دونده ای معلول و بریتانیایی که در کودکی
دچار بیماری مننژیت حاد شد و پزشکان بناچار یک پای
عفونت کرده او را قطع کردند و با مرگ کمترین فاصله
را داشت، اما اینک در 19 سالگی مرد اول «دو»ی صد
متر مردان در میان معلولان است و اگر اسکار
پیستوریوس یکی از معروف ترین ورزشکاران معلول دنیا
از کشور آفریقای جنوبی در پارالمپیک 2012 طلای این
ماده را نبرد، به سبب حضور ورزشکارانی چون همین
بریتانیایی سرسخت (پیکاک) در صحنه بود.
بر روی تیغ
راجع به پیستوریوس چه می توان گفت که پیش تر
گفته نشده باشد و حق مطلب را درباره او ادا کند؟
وی مادرزادی و از همان بدو تولد در شرایطی پا به
دنیا گذاشت که از ساق ها به پایین هیچ استخوانی
نداشت و طبعا نمی توانست راه برود. پزشکان پاهای
تیغ مانند را برای او طراحی و تهیه و به بدن وی
الصاق کردند و با تمرین و ممارستی چشمگیر و بمرور
زمان نه تنها به یکی از بهترین های «دو»های سرعت
معلولان در دنیا تبدیل شد، بلکه امسال در المپیک
سالم ها در لندن هم شرکت کرد و حالاتعداد قابل
توجهی از دونده های زبده فاقد معلولیت را هم پشت
سر می گذارد. داستان زندگی او به سبب کوشش طولانی
و بزرگی که برای کسب مجوز حضور در المپیک سالم ها
صورت داده، بر تعداد بیشتری از مردم جهان در قیاس
با سایر معلولان آشکار شده و پیرامون آن بحث و
خبرسازی شده است.
«او» رفتنی نبود
این پایان قصه های ما و افسانه آدم های
استثنایی روزگار نیست. زیرا باید از الکس زاناردی
هم یاد کرد؛ این ایتالیایی 46 ساله در مسابقات
اتومبیلرانی فرمول یک شرکت می کرد و به یکی از
چهره های معروف و کارساز آن تبدیل شد ولی در سال
2001 در یک واقعه تصادف بشدت آسیب دید و همه از او
قطع امید کردند. پزشکان به وضوح به نزدیکان او
گفتند که وی رفتنی است، اما او تسلیم ناپذیر بود و
نه تنها زنده ماند بلکه با وجود قطع پاهایش به
صحنه مسابقات اتومبیلرانی بازگشت و پشت فرمان
ماشین ویژه ای نشست که برای او تدارک دیده بودند و
با دست هایش بر پدال گاز و ترمز فشار وارد می کرد
و می توانست با آن در شاخه ای از مسابقات
اتومبیلرانی استقامت شرکت کند. زاناردی به این نیز
اکتفا نکرد و در المپیک معلولان امسال در لندن در
دوچرخه سواری شرکت کرد و آن هم روی دوچرخه ویژه ای
که چرخ آن را با زور دستش به حرکت درمی آورد و
مدال طلای رشته تایم تریل را برد. وی حالابه
اعتراف دوستان و رقبایش از بهترین «دوچرخه سواران
با دست» در سطح جهان و نمونه مقاومت و سرسختی است.
به والیبال نشسته می رویم تا مارتین رایت را
معرفی کنیم. او تا 2005 و به واقع یک روز قبل از
اهدای میزبانی المپیک و پارالمپیک 2012 به لندن
سالم و صاحب هر دو پا بود، اما در واقعه بمبگذاری
در لندن که یک روز بعد از واگذاری میزبانی رخ داد،
هر دو پایش را از دست داد. او حالاعضو بارز تیم
ملی والیبال نشسته زنان بریتانیا است و حضوری
محسوس و موفق در مسابقه های این رشته در پارالمپیک
لندن داشت.
مهد بزرگان
و آماده شوید تا از بزرگ ترین بزرگان برای شما
بگوییم. با این که ایران مهد بزرگان ورزش معلولان
بوده و جانبازان کشورمان سال ها در پارالمپیک ها
خوش درخشیده و امثال عبدالرضا جوکار و هادی رضایی
را به لحاظ تداوم و بتازگی زهرا نعمتی را به عنوان
ورزشکار تاریخ ساز رشته زنان در اختیار داشته و
بابت مهرداد کرم زاده، محسن کاییدی و جواد حردانی
به خود بالیده، اما سیامند رحمان، این جوان شایسته
اشنویه ای را همچون پدیده ای بزرگ به جهان ورزش
معلولان تقدیم کرده است.
شبی که رحمان در لندن برنده مدال طلای وزن آخر
مسابقات وزنه برداری پارالمپیک 2012 شد و نزدیک
ترین رقیبش را با اختلاف 40 کیلو جا گذاشت و با
غلبه بر وزنه 280 کیلویی، رکورد پارالمپیک را 15
کیلو بهبود بخشید، تمامی حاضران در سالن و حتی
غیرایرانی ها فریاد شوق کشیدند و قدرت شگفت آور او
را ستودند. این جوان بالنده ایرانی که نیرویی وصف
ناپذیر دارد، چنان بر معلولیت خود فایق آمده و به
مظهر قدرت تبدیل شده که حتی در قالب شیرین ترین
افسانه ها هم نمی گنجد و بهترین عامل تبلیغ برای
ورزش معلولان و منادی روح های سالم و
بلندپروازاست.
ایجاد شوق زندگی
ایران با معرفی وی که قوی ترین مرد پارالمپیک
امسال شناخته شد و پیشتر با معرفی بهداد سلیمی به
عنوان قوی ترین مرد المپیک 2012، قدم های بلندی در
راه پیشرفت در عرصه های ورزشی برداشته است ولی تا
رحمان و نظایر او هستند، دستاوردهای بزرگ تر و
جهانشمولی نیز از طریق کشورمان به ثبت رسیده و آن،
ایجاد شوق زندگی و پویندگی و قدرتمداری در عرصه ای
است که معمولامعلولیت ها به غلط عاملی برای توقف و
انزوای انسان ها به شمار آمده است. آدم های
استثنایی که نام و وصف شان آمد و رحمان از شاخص
ترین آنها هستند، کسانی که ثابت کرده اند حد و
مرزی به آرزومندی و توان انسان ها وجود ندارد،
کافی است که آنها بخواهند تا سخت ترین مرزها هم
درنوردیده شود و امثال سیامند رحمان، الکس زاناردی
و دارن کنی درس تلاش و امیدواری به همگان بدهند.
جام جم
روزنامه جام جم، شماره 3506 به تاریخ 21/6/91،
صفحه 10 (پرونده)
فرزاد طیباتی (پزشک نابینا)
فرزاد طیّباتی در سال 1341 متولد شد، در سه سالگی به علت نزدیک بینی استفاده از
عینک را آغاز کرد و چند سال بعد به علت ضربه ای که به سرش وارد آمد به مشکل بینایی
دچار شد. در دوازده سالگی به علت پارگی شبکیه، بینایی خود را از دست داد و از آن
زمان در آموزشگاه شهید محبی با کوشش وصف ناپذیری به ادامه تحصیل پرداخت و در رشته ی
اقتصاد دیپلم گرفت. فرزاد طیباتی دوره ی اپراتوری تلفن را در دوره ی دبیرستان فرا
گرفت و پس از فراغت از تحصیل به عنوان اپراتور تلفن به استخدام بانک تجارت در آمد.
وی در حدود دویست شماره تلفن را که باید به طور مرتب با آنها تماس برقرار می کرد،
به خاطر سپرد و در کارش بسیار منظم و دقیق بود و این امر موجب شد تا رضایت مدیران
مربوط را جلب کند و همواره مورد تشویق قرار گیرد.
فرزاد طیباتی همزمان به یادگیری زبان انگلیسی پرداخت و در سال 1363 به پیشنهاد یکی
از متخصصان برای درمان به آمریکا سفر کرد. وی اظهار می دارد که طی این سالها با یک
آرزوی بزرگ کلنجار می رفتم و آن آرزوی پزشک شدن بود، اما به ظاهر، نابینایی من
امکان رسیدن به این آرزو را ازمن گرفته بود. پس از مدتها تفکر،سرانجام تصمیم گرفتم
که پزشک شوم و برای رسیدن به هدفم تلاش زیادی را شروع کردم. به همین منظور در
کلاسهای نابینایان ثبت نام کردم و دوره های ماشین نویسی و رایانه را گذراندم.در سال
1367 پس از کسب اجازه ی اقامت در آمریکا، موفق شدم در دانشگاه ثبت نام کنم. دکتر
فرزاد طیباتی می افزاید: با عزمی پولادین، تحصیل در دانشگاه را شروع کردم، در ابتدا
به دلیل نابینایی به من توصیه شد که واحدهای کمتری بگیرم. اما من مصمم بودم هر چقدر
هم سخت باشد، پزشک شوم. علوم پایه را از ابتدا شروع کردم. درس شیمی را از شناخت
ابزار تا بیوشیمی در مدت دو سال و نیم خواندم. در این راه، مشکلاتی داشتم و نخستین
مشکل من درس خواندن با بینایان در یک کلاس بود. چون دیپلمه اقتصاد بودم از درس شیمی
وحشت داشتم؛ بسختی تلاش می کردم؛ انگیزه ی قوی و میل به موفقیت در دسترسی به هدف
مقدسم به من چنان نیرویی می داد که در گذشته آن را تجربه نکرده بودم.
در ترم اول با دقت به مباحث استاد گوش می دادم. او مطالب را غافل از اینکه نابینایی
نیز در کلاس حضور دارد بر روی تخته کلاس می نوشت. آن ترم نمره هایم در حد متوسط
بود. در ترم دوم که واحدهای آزمایشگاهی داشتم با مشکل بزرگی مواجه شدم؛ زیرا شیوه ی
یادگیری این درسها از راه مشاهده بود. این مشکل را با استفاده از توضیحات و توصیف
دوستانم از واکنشها از میان برداشتم. دوستانم واکنش را می دیدند و برایم تشریح می
کردند. من هم صحبتها را ضبط می کردم تا مجددا گوش کنم. در ترمهای بعد، دروس فیزیک و
بیولوژی را فرا گرفتم تا به شیمی پیشرفته رسیدم. به خاطر دارم نخستین روزی که به
کلاس شیمی پیشرفته رسیدم کمی دیر شده بود. در را باز کرده وارد کلاس شدم. استاد که
متوجه نابینایی من شده بود، گفت که کلاس را اشتباه آمده اید و سپس از من سوال کرد
به کدام کلاس می خواهی بروی؟ و من به شماره ی همان کلاس اشاره کردم. استاد که برای
اولین بار با یک دانشجوی نابینا برخورد کرده بود، متعجب شد اما هنگامی که اشتیاق
مرا برای تحصیل دید، در طول ترم مرا یاری کرد. یکی دیگر از مشکلات من استفاده از
کتابهای درسی بود. تا آن زمان کتابهای پزشکی به خط بریل تبدیل نشده بود. برای حل
این مشکل از دوستانم خواهش کردم تا مطالب کتاب را بخوانند و من صدای آنها را ضبط
کنم. بدین ترتیب با گوش دادن به نوار مطالب درسی را فراگرفتم.
در آزمایشگاه شیمی پیشرفته مشکل داشتم؛ زیرا مواد قوی تر را به کار می بردیم و
نابینایی من خطر آنها را مضاعف می کرد. این مرحله را نیز به یاری دوستان با ارزشم
از سرگذراندم. آنها ترکیب مواد را انجام و واکنشها را برایم شرح می دادند.در آن ترم
در درس شیمی به عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شدم و لوح تقدیر دریافت کردم. در درس
شیمی آلی مجبور بودم اتمها را بشناسم. اما مشکل بزرگم این بود که قادر به دیدن
تصویرهای اتمها نبودم. گذراندن این واحدها را مدیون کمکهای استاد گرانقدر هستم. او
که علاقه ی وافر مرا به آموختن می دید، مولکولها را از میخ و چوب برایم می ساخت و
به من می داد و بعد از شناسایی دانه دانه مولکولها آنها را برایم شرح می داد. پس از
مدتی به درجه ی کمک استادی رسیدم و کلاسهای ترمهای پایین تر را تدریس می کردم. به
خاطر دارم که حضور یک استاد نابینا همواره باعث تعجب تمام دانشجویان و کارکنان
دانشگاه می شد.
درس فیزیک را هم با بهره گیری از حس و ابتکار پیش بردم. فقط در قسمت نور مشکل
داشتم. در بیولوژی که به بینایی احتیاج مبرم داشتم تا بتوانم از میکروسکوپ استفاده
کنم از دوستان و دانشجویان هم دوره ی خود خواهش می کردم که هرچه را زیر میکروسکوپ
می دیدند با خمیر برای من درست کنند. خمیر را لمس و توضیحات آنان را ضبط می کردم تا
بعدها برای خود تکرار کنم و اینگونه بیولوژی را فراگرفتم. دکتر فرزاد طیباتی در
مورد تشریح می گوید:
نخستین بار که در کلاس تشریح حاضر شدم از جنازه ای که در اختیارم گذاشته بودند وحشت
داشتم. استاد به من اجازه نداد که از دستکش استفاده کنم و برای آنکه ترس مرا از بین
ببرد، سینه جنازه را شکافت و برای اینکه دست خود را نکِشم دست خود را روی دستم قرار
داد.
اوایل کار، هنگامی که از اتاق تشریح خارج می شدم نمی توانستم چیزی بخورم. کم کم
عادت کردم. از استاد خواستم تا اجازه دهد مانند بینایان از دستکش استفاده کنم، اما
مخالفت کرد و گفت با دستکش نمی توانی مویرگها را تشخیص دهی. شناسایی عصبها،سرخرگها،
سیاهرگها و مویرگها را با ابتکار خاصی به انجام رساندم. سرخرگها را از صدای خاصی که
زیر دستم احساس می کردم تشخیص می دادم و اعصاب را از سختی آن. در بافت شناسی که
مجبور به دیدن بافتهای مختلف در زیر میکروسکوپ بودم از آنهایی که قطعه ای از یک
بافت را در زیر میکروسکوپ دیده بودند، می خواستم با خمیر آن را برایم بسازند. برای
تشخیص رنگ بافتها از آنها خواستم رنگ قرمز را برجسته کنند و رنگ سفید را گود و با
علائم قراردادی که برای خود وضع کرده بودم، رنگ بافتها را هم آموختم و مجددا
توانستم بین سیصد دانشجوی تشریح شاگرد ممتاز شوم.
به این ترتیب دکتر فرزاد طیباتی با تلاشی اعجاب انگیز، غیر ممکنی را ممکن ساخت و با
عزمی راسخ، گام به گام موانع را از میان راه ناهموار خود برداشت و به آرزوی باشکوهش
دست یافت. امروزه دکتر فرزاد طیباتی که پزشک حاذق و پرآوازه ای است، عاشقانه به
حرفه ی مورد علاقه اش یعنی طبابت می پردازد. بیماران او با مراجعه به وی نه تنها
بیماریهای جسمشان را درمان می کنند، با مشاهده ی عظمت کار این پزشک از نظر روحی نیز
تقویت شده و در مبارزه با بیماریهایشان امید و انگیزه بیشتری می یابند.
هنگامی که دکتر فرزاد طیباتی در بین سیصد دانشجوی پزشکی یکی از دانشگاههای معتبر
آمریکا با رتبه ی اول، مدرک تخصصی خود را در رشته ی کاریوپراکتیک دریافت کرد و نامش
در کتاب طلایی سال آمریکا به عنوان سمبل اراده به ثبت رسید به افرادی که او را می
شناختند درس بزرگی آموخت:«خواستن توانستن است».
منبع:
کتاب تحول روانی آموزش و توانبخشی نابینایان، نوشته محمدرضا نامنی،
گلوکوم دومین علت نابینایی در دنیا
روزنامه مردم سالاری
نسخه شماره 2999 - 1391/06/09 -
گلوکوم دومین علت نابینایی در دنیا
بیاطلاعی 80 درصد افراد از بیماری آبسیاه
گلوکوم یا آب سیاه بیماری است که میتواند سبب آسیب
عصب بینایی و در نتیجه کوری شود. این بیماری در آغاز
هیچ علامتی ندارد ولی میتواند در طول چند سال سبب
کاهش بینایی و در نهایت منجر به کوری شود. درمان
زودرس میتواند مانع پیشرفت بیماری و کاهش دید بیمار
شود.
دکتر آرزو میر آفتابی استاد یار دانشگاه علم پزشکی
تهران و فوق تخصص گلوکوم در گفتوگو با سینانیوز با
توجه به اهمیت بالای توجه به بیماری گلوکوم بیان
کرد: بیماری گلوکوم یک بیماری است که در واقع دومین
علت نابینایی در دنیا است که به دلیل بالا رفتن فشار
چشم، عصب بینایی از بین میرود. عصب بینایی از بین
رفته غیر قابل بازگشت است به همین سبب به این بیماری
اهمیت زیادی داده میشود و برای آگاهی پزشکان برای
تشخیص و درمان به موقع گلوکوم نشست و کنگرههای
متعددی برگزار میگردد.
وی افزود: متاسفانه این بیماری جز در مواردی خاص که
بیمار دچار حمله گلوکوم شود بدون علامت است.
بنابراین به افراد بالای 40 سال توصیه میشود یک
معاینه کامل چشم توسط متخصص انجام دهند تا در صورت
امکان، بیماری در مراحل اولیه تشخیص و درمان شود.
دکتر میرآفتابی با تکذیب باور غلط مردم از عدم درمان
گلوکوم اظهار کرد: این بیماری با نام آب سیاه در بین
مردم رواج دارد که متاسفانه تصور افکار عمومی بر آن
است که این بیماری درمان نمیشود اما باید گفت که به
علت تاخیر در مراجعه و درمان این بیماری پیشرفت
بسیاری کرده و متاسفانه بر این اساس بسیاری از
بیماران مراجعه کننده یک چشمی میباشند که بر اثر
بیماری چشم دیگر خود را از دست دادهاند.
وی در خصوص مطالعات انجام شده در استان تهران بیان
کرد: بر این اساس ثابت شده حدود 4. 1افراد بالای چهل
سال مبتلا به آب سیاه چشم میباشند و متاسفانه مشخص
شد که 80 درصد افراد از بیماری خود اطلاع ندارند که
این نشان دهنده عدم آگاهی مردم از این بیماری است.
وراثت، مسائل عروقی، مصرف برخی از داروها، ضربههای
وارد شده بر چشم، التهابات چشمی و برخی از بیماریها
در بروز این بیماری تاثیر دارند.
این فوق تخصص گلوکوم در پایان خاطر نشان کرد: گلوکوم
مادرزادی یکی از بیماریهای وراثتی است که باید
تشخیص و جراحی شود زیرا در صورت عدم درمان منجر به
نابینانی نوزاد میشود.
متاسفانه این بیماری بسیار مزمن و پیش رونده است و
در جراحی باید بیماری کنترل شود زیرا درمان قطعی در
نوع وراثتی وجود ندارد. پس از جراحی، بیماری باید
پیگیری و در تمام طول عمر بیمار تحت درمان باشد.